خواب

سميرا تهراني




ـ نگاهش كن در خواب چاقو بدست گرفته و به دنبال همسرش مي دود....
-چه جور است كه تو او را مي بيني..؟
- -آخر ما در خوابش هستيم...
- - من ديگر چرا؟من كه در بيداري ام...
- - به خيال خودت آري ؛اما تا با مني در خواب او هستي...
- - من از كي با تو هستم...؟
- - از آن وقت كه عاشقم شدي...
- - چه وقت بود...؟
- - زمستان چهار سال پيش ؛من در حياط خانه مان ايستاده بودم ؛و به آسمان نگاه مي كردم و دانه هاي برف ؛آرام به روي چشمهايم مي ريخت؛دانه هاي برف شش ضلعي هاي منظمي بودند كه چشمانم با آنها مي خنديدند....
- - من آنوقت كجا بودم؟
- - خوب معلوم است ديگر اين جور مواقع تو بايد يا پشت پنجره باشي يا بالاي پشت بام...ولي آنوقت هوا سرد بود ...و من ديوانه وار برف را دوست داشتم...
- - خوب آن وقت چه شد؟
- - تو عاشقم شدي...
- - چه جالب!
- - چي جالب؟
- - وه !اين ديگر چه آدميست؛ قصد جان شويش را كرده است...
- - آن دو نيز زماني عاشق هم بوده اند؛...
- - مثل من و تو؟
- - شايد...
- - و حالا؟
- - مرد به خواب زني ديگر رفته است ؛و به گيسوان زن بوسه زده است؛
- - خوب در خواب كه اين چيزها ....
- - فراموش نكن كه ما نيز در خوابيم...
- - خوب ديگر چه؟
- - به گيسوان زن بوسه زده است و ساعت ها چشم در چشم زن مانده است...
- -عجب!
- - زن تلافي مي كند...نگاهش كن!
- - نمي بينمش ...
- - خواب را نمي گويم ؛نگاه كن چه جور سرش را به بالش مي كوبد و چشمهايش را بر هم فشار مي دهد....
- - مرد آن سو آسوده خوابيده است...
- - در خواب دختريست كه زماني استادش بوده است؛...
- -دختر را نمي بينم...
- - دختر آنيست كه پشت به ما نشسته است؛روبروي استاد؛مرد دستهايش را گرفته است و اشك مي ريزد...
- - نگاهش كن در تخت جمع شد... چه مي گويدبه دختر؟
- - "دلم عشق مي خواهد"
- - دلش عشق مي خواهد؟
- -آري...تنها كمي عشق...
- - حالا چه مي شود؟
- - صبح شده است...
- - مرد كجاست؟
- - ريشش را مي تراشد...
- -و زن؟
- - حوله بدست در چهارچوب روشويي ايستاده است
- -چه شده اينها را؟
- - زن بوسه مي خواهد...
- -سكوت...
- -مرد كفها را از صورت پاك مي كند و به چهره اش در آينه خيره مي شود...
- - ...سكوت...
- - زن داخل مي رود و پا به روي پاهاي مرد مي گذارد و خودش را بالا مي كشد :"تنها يك بوسه ....يك بوسه ديگر ….
- - سكوت...
- -سكوت ...
- .....
- - ما كجاييم ؟
- - در خواب ِمرگ مرد؛
- مرگ ؟...
- - آري...
- - با همان چاقو؟...كه آن شب در خواب ....كارش را ساخت؟
- - مرد با همان چاقو كار خود را ساخت....
- - و ما در خواب مرگ او هستيم؟
- - آري ...
- - و اينها ...
- - هستند ديگر ....بيا برويم...
-

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30501< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي