|
ـ نگاهش كن در خواب چاقو بدست گرفته و به دنبال همسرش مي دود.... -چه جور است كه تو او را مي بيني..؟ - -آخر ما در خوابش هستيم... - - من ديگر چرا؟من كه در بيداري ام... - - به خيال خودت آري ؛اما تا با مني در خواب او هستي... - - من از كي با تو هستم...؟ - - از آن وقت كه عاشقم شدي... - - چه وقت بود...؟ - - زمستان چهار سال پيش ؛من در حياط خانه مان ايستاده بودم ؛و به آسمان نگاه مي كردم و دانه هاي برف ؛آرام به روي چشمهايم مي ريخت؛دانه هاي برف شش ضلعي هاي منظمي بودند كه چشمانم با آنها مي خنديدند.... - - من آنوقت كجا بودم؟ - - خوب معلوم است ديگر اين جور مواقع تو بايد يا پشت پنجره باشي يا بالاي پشت بام...ولي آنوقت هوا سرد بود ...و من ديوانه وار برف را دوست داشتم... - - خوب آن وقت چه شد؟ - - تو عاشقم شدي... - - چه جالب! - - چي جالب؟ - - وه !اين ديگر چه آدميست؛ قصد جان شويش را كرده است... - - آن دو نيز زماني عاشق هم بوده اند؛... - - مثل من و تو؟ - - شايد... - - و حالا؟ - - مرد به خواب زني ديگر رفته است ؛و به گيسوان زن بوسه زده است؛ - - خوب در خواب كه اين چيزها .... - - فراموش نكن كه ما نيز در خوابيم... - - خوب ديگر چه؟ - - به گيسوان زن بوسه زده است و ساعت ها چشم در چشم زن مانده است... - -عجب! - - زن تلافي مي كند...نگاهش كن! - - نمي بينمش ... - - خواب را نمي گويم ؛نگاه كن چه جور سرش را به بالش مي كوبد و چشمهايش را بر هم فشار مي دهد.... - - مرد آن سو آسوده خوابيده است... - - در خواب دختريست كه زماني استادش بوده است؛... - -دختر را نمي بينم... - - دختر آنيست كه پشت به ما نشسته است؛روبروي استاد؛مرد دستهايش را گرفته است و اشك مي ريزد... - - نگاهش كن در تخت جمع شد... چه مي گويدبه دختر؟ - - "دلم عشق مي خواهد" - - دلش عشق مي خواهد؟ - -آري...تنها كمي عشق... - - حالا چه مي شود؟ - - صبح شده است... - - مرد كجاست؟ - - ريشش را مي تراشد... - -و زن؟ - - حوله بدست در چهارچوب روشويي ايستاده است - -چه شده اينها را؟ - - زن بوسه مي خواهد... - -سكوت... - -مرد كفها را از صورت پاك مي كند و به چهره اش در آينه خيره مي شود... - - ...سكوت... - - زن داخل مي رود و پا به روي پاهاي مرد مي گذارد و خودش را بالا مي كشد :"تنها يك بوسه ....يك بوسه ديگر …. - - سكوت... - -سكوت ... - ..... - - ما كجاييم ؟ - - در خواب ِمرگ مرد؛ - مرگ ؟... - - آري... - - با همان چاقو؟...كه آن شب در خواب ....كارش را ساخت؟ - - مرد با همان چاقو كار خود را ساخت.... - - و ما در خواب مرگ او هستيم؟ - - آري ... - - و اينها ... - - هستند ديگر ....بيا برويم... -
|
|